همه ی آه و افسوس های دنیا به حال من!‌ 

برای یک لحظه چنان فرو ریختم که از خودم متنفر شدم. از دهنم که بی موقع باز شده بود متنفر شدم.

 آن زمان که دیدم یک پیامک من هزاران پیامک طلقی شد و باعث حس بد بود آنقدر که اینگونه بازگو شد. خودم را باختم. نشستم با خودم حساب و کتاب کردم که وحیدک برای چه میخواهی صحبت کنی؟! برای که؟!‌ چشم باز کن ببین، گوش باز کن بشنو، کسی که فکرش را هم نمیکردی زبان باز کردنت را سلب آرامش خود میداند. یکبار پیامکت را هزار بار میبیند. برای که میخواهی باز زبان بگشایی؟‌ تو فقط مزاحمی! همین و بس. چه کار میخواهی بکنی وقتی که عزیز ترین ات از نبود حتی چند ساعته اتَ (حتی در نیای مجازی) خدا را شکر میکند و اتفاقا جلوی خودت خدا را شکر میکند تا بدانی. بدانی که این دنیا تنگ تر از آن است کسی از وجودت خوشحال شود یا کسی از نبودت ناراحت. و بدا به حال آدمی چون تو که حرف میزند، زیاد حرف میزند، زیاد سراغ میگیرد. 

دنیا ام تنگ شده است. با هیچ کسی نمیتوانم واقعی سخن بگویم و حرف هایش را دنبال کنم. جز خدا که دلبسته ام به اینکه خودش میداند و نیازی نیست برایش زیاد حرف بزنم یا زیاد بگویم. چه معلوم شاید خدا هم از زیاده گویی هایم خسته میشد. 

غمگین ترین وحید تاریخ 

۱۰ ام اسفندماه سال ۱۳۹۷ خورشیدی 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها